بهترین راه برای تقویت فرزندتان!

 
بهترین راه برای تقویت فرزندتان!
خواندن کتاب براى این که کسى از روى آن، پدرى کردن و مادر بودن را یاد بگیرد، همان قدر مفید است که خواندن کتاب «هنگامى که کوسه به ما حمله مى‌کند، چه باید بکنیم‌» براى مقابله با کوسه‌ها: «نترسید! اصلاً نترسید! ابداً نگذارید کوسه متوجه شود که ترسیده‌اید. با یک چکش کوچک یا با مشت، آرام روى پوزه کوسه فشار وارد کنید و دقت داشته باشید که او متوجه شود که دارید به رفتارش پاسخ منطقى مى‌دهید و به هیچ وجه تحریک نشده‌اید و قصد تهاجم به او را ندارید.»
بهترین راه برای تقویت فرزندتان!
مطالب کارشناسانه درباره پدرى و مادرى کردن، درست به اندازه این کتاب، بى‌معنى است، تازه! آن هم به شرط آن که بچه‌ها اصلاً به شما فرصت بدهند که کتاب بخوانید. دکتر اسپاک مى‌گوید که در این کار باید به غرایز خود اعتماد کنید، حتى اگر فرمان بدهد که باید بچه را با موشک به کره ماه فرستاد! بزرگ کردن بچه، همیشه ترکیبى بوده است از مهارت کورمال کورمال در تاریکى راه رفتن، امیدوار بودن، عاشقى کردن و شانس آوردن. البته همیشه هم ترتیبش این طورى که من گفتم، نیست! گاهى هم باید از آخر به اول بروید یا از اواسط. ریچارد کوهن که مقاله نویس مشهورى است، ولى در این زمینه مانند همه ما خیال مى‌کند که خیلى بلد است، اما در واقع خیلى کم بلد است، کل ماجرا را در یکى دو جمله جمع‌بندى کرده است: «همه زن‌ها و مردها مى‌توانند بچه بزرگ کنند، چون در طول تاریخ این کار را کرده‌اند و تقریباً هیچ بلاى جدى و خانمانسوزى بر سر بچه‌ها نیامده است!»

 

تماس بی‌فایده با کودک درون

من و همسرم بدون استفاده از کتاب (البته غیر از کتاب اسپاک که از نان شب براى ما واجب‌تر است!) دو دخترمان را بزرگ کردیم. آنها چهار سال با هم تفاوت سن داشتند و در اوقاتى که با هم نمى‌جنگیدند، کم وبیش با هم دوست بودند. من به عنوان یک پدر این وسط چه کاره بودم هیچ! همین طور الکى منتظر بودم که آنها بالاخره از نظر عاطفى به بلوغ برسند و تقریباً همیشه یک جور احساس «موقتى بودن» به من دست مى‌داد. در این جور مواقع سعى مى‌کردم با كودک درونم تماس بگیرم، ولى کودک درون من عجیب ریاست مآب بود و کارى مى‌کرد که دختر بزرگم در سن چهار سالگى از من بپرسد: «بابا! وقتى بزرگ شدى مى‌خواهى چکاره بشى».

 

 

بهترین راه برای تقویت فرزندتان!
بهترین راه برای تقویت فرزندتان!
بهترین راه برای تقویت فرزندتان!

 

بهتر است بدانید این آقایى که درباره پدرى کردن کتاب نوشته (یعنى من) و خیال مى‌کند مى‌تواند شما را راهنمایى کند، براى این که از دست بچه‌هایش خل و چل نشود، توى خیابان با صداى بلند آواز مى‌خواند و همیشه عادت داشت روى شانه دختر کوچکش بزند و فریاد بکشد: «دیدى بالاخره گیرت انداختم!» در آن سال‌هاى تلاش براى شادمانه آواز خواندن و روى شانه دخترک زدن و بعد هم به سرعت برق فرار کردن، مطمئن بودم که دارم وظایف پدرى خود را به نحو احسن انجام مى‌دهم. اگر غیر از این فکر مى‌کردم، از تصور این که بود و نبودم فرقى نداشت و چه بسا بچه‌ها بدون تئورى‌هاى تربیتى من، سالم‌تر هم بزرگ مى‌شدند، روزگارم را سیاه مى‌کرد. بهترین کارى که از دستم برآمد این بود که براى موقع خواب بچه‌هایم یک لالایى بنویسم و برایشان بخوانم و البته به محض این که آنها زبان باز کردند، سرم داد زدند که: «به این هم مى‌گویند لالایى ما مى‌ترسیم»!
یک روزى رسید که دختر اولم ۱۵-۱۴ ساله شد. از همسرم پرسیدم: «عزیزم! آیا واقعاً توى زندگى، کارى مفرح‌تر از بزرگ کردن یک بچه وجود داره‌» او همان طور که آشپزى مى‌کرد، گفت: «از کجا بدونم ما که هیچ وقت چیز دیگه‌اى رو امتحان نکردیم.»
 بهترین راهی که پیدا کردیم
و این مردى است که مى‌خواهد با کمک همسرش به شما یاد بدهد که چطور پدر و مادر خوبى باشید. تنها موفقیت من و همسرم این بود که گریبان خودمان را از چنگال دستورالعمل‌هاى رنگارنگ خلاص کردیم و خودمان را از جمع پدر و مادرهایى که مى‌خواستند «سوپرمن» درست کنند و بچه‌هایشان را هل بدهند که هرچه زودتر از عالم کودکى بیرون بروند، کنار کشیدیم. براى ما به اندازه نوک سوزنى مهم نبود که همه پدر و مادرهاى دنیا جمع شوند و روى پیشانى هر چهارتایمان این برچسب را بزنند که «بچه من زرنگ است، بچه شما تنبل!» شادمانى عاشقانه و راحت و ساده زندگى کردن، بهترین راهى بود که پیدا کردیم و نتیجه‌اش هم خیلى برتر از بقیه از کار درنیامد. حداقل قضیه این است که ما دو تا دختر شاد و بانشاط و باهوش و پرانرژى داریم که اسمشان روى هیچ «وب سایتى» نیست و از هیچ فستیوالى جایزه نگرفته‌اند، اما صداى خنده‌شان گوش فلک را کر کرده است.
۲۳۴۲
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.